حکایتهای ازوپ (Aesop’s Fables)
سدهی ششم پیش از میلاد
دربارهی «ازوپ» چیز زیادی نمیدانیم، یا شاید بهتر باشد اینطور بگوییم که آنقدر اطلاعات متضاد دربارهاش میدانیم که انگار هیچ نمیدانیم! «هرودوت،» تاریخنگار نامدار یونانی، او را بردهای از اهالی سامس (Samos) معرفی میکند و این تقریبن معتبرترین روایت دربارهی اوست. مابقی روایتها او را به ملیتهای گوناگون دیگر منتسب میدانند و ویژهگیهای متنوعی برای او ذکر میکنند. عدهای میگویند زشترو و معیوب بوده و به هماین سبب از بردهگی رهایی یافته و توانسته به سفرهای بسیار برود. برخی آزادیاش از بردهگی را مرهون دانشاش میدانند. افرادی معتقدند کسانی که از پند و اندرزهای اخلاقی او به ستوه آمده بودند او را از کوهی نزدیک دلفی به پایین پرت کردند و دیگرانی روایت میکنند که ازوپ را، که حتا به دربار «کراسوس» راه یافته بوده، مردم در مشاجراتی بر سر مالیات کشتهاند. همهی این راویان اما در این موضوع توافق دارند که او در حدود سالهای سدهی ششم پیش از میلاد میزیسته است. و البته نباید فراموش کرد که این قول فقط در صورتی پذیرفتنیست که شما هم از زمرهی کسانی باشید که به حقیقت تاریخی وجود شخصی به نام ازوپ اعتقاد داشته باشید! چون عدهای از پژوهشگران شک دارند که چوناین شخصی حیات واقعی داشته و میگویند کاراکتری که از او به دست داریم مرهون خیالپردازیست.
از ازوپ فقط مجموعهای از فابلهایاش در دست است و هیچ اثر دیگری متعلق یا منسوب به او دانسته نمیشود. دربارهی هماین فابلها هم باز در آرای پژوهندهگان اختلاف نظر دیده میشود. گروهی بر این باورند که این حکایتها نوشتهی خود ازوپ است و گروهی دیگر میگویند این داستانها نسل به نسل و سینه به سینه پدید آمدهاند و ازوپ فقط گردآورنده و منسجمکنندهی آنهاست. البته تنوع و غنای حکایتهای ازوپ چونآن خیرهکننده است که مشکل بتوان پذیرفت همهی آنها از ذهن یک فرد نشات گرفته باشند و منطقیتر این است که قبول کنیم ازوپ آنها را جمعآوری کرده و نهایتن شاخ و برگی اضافی به آنها داده است.
سخن کوتاه، ازوپ هر که بوده، هر جور زیسته و هر جور مرده، حکایتها را جمعآوری کرده یا شخصن همه را آفریده، آنچه مهم است این است که اثر بینظیری با نام «حکایتهای ازوپ» از هزارههای گذشته به ما رسیده و اکنون هم باقیست. مهمتر اینکه در مسیری که برای رسیدن به عصر حاضر طی کرده رد پای پررنگ خود را بر ادبیات جهان گذاشته و به جاودانهگی پیوسته است.
ازوپ حدود سیصد حکایت یا همآن فابل دارد. فابل (Fable) یا دقیقتر (Beast Fable) قصهی کوتاهیست که در آن جانوران نمادی از انسانها هستند و به شیوهی آنها سخن میگویند و عمل میکنند. فابلها بهطور مشخص و واضح یک اصل رفتاری یا اخلاقی را بیان میکنند و هدف اصلی آنها نصیحت و پندآموزیست. از نمونههای برتر و شناختهشدهی فابل در ادبیات فارسی میتوان دو کتاب «کلیله و دمنه» و «مرزباننامه» را نام برد. البته در حکایتهای ازوپ گاه به داستانهایی هم برمیخوریم که کاراکترهای آنها فقط انساناند اما شمار آنها کم است و اکثریت قریب به اتفاق حکایات بیان داستانهایی از دنیای حیوانات است. پند اخلاقی این فابلها معمولن در پایان آن قرار دارد و راوی ماجرا، یک شخصیت دیگر داستان، و یا یک ناظر بیرونی در چند جملهی کوتاه اما معنادار و طعنهآمیز آنها را نقل میکند.
از مهمترین ویژهگیهای فابلهای ازوپ ـ که من ندیدهام منتقدان زیاد روی آن دقیق شوند ـ طنزیست که در انبوهی از این حکایات، پیدا و پنهان، جریان دارد. این طنز از مهمترین نکتههای این حکایتهاست و توامان هم به شیرینتر و جذابتر شدن آنها یاری میرساند و هم از تلخی نصیحت میکاهد؛ در عین حال، تاثیر این پندها و آموزههای اخلاقی را هم دو چندان میکند.
حکایتهای ازوپ آنچونآن خواندنی و گیرا هستند که بارها و بارها در ادبیات جهان مستقیم و غیرمستقیم از آنها استفاده شده است. برای بیان اهمیت آنها هماین بس که بازآفرینی «لافونتن،» ادیب فرانسوی، از این فابلها که با نام «افسانههای لافونتن» شناخته میشود، خود یکی از شاهکارهای برتر ادبی زبان فرانسه و نیز تاریخ ادبیات در شمار میآید! در حالی که کسانی که افسانههای لافونتن را خواندهاند احتمالن تایید میکنند که کتاب او چیزی نیست جز بیان منظوم حکایات ازوپ و بی آبشخورش هیچ نیست.
پای ازوپ به ادبیات کلاسیک فارسی هم باز شده و از مولانا و ناصرخسرو و سعدی گرفته تا عبید زاکانی داستانهایی از او را اقتباس و بازآفرینی کردهاند. نیز شمار قابل توجهی ضربالمثل به زبان فارسی راه یافته که خاستگاهی جز داستانهای ازوپ ندارند. چوپان دروغگو، داستان روباه و زاغی که قالب پنیر به منقار دارد (حبیب یغمایی،) از ماست که بر ماست (ناصر خسرو،) عاقبت گرگزاده گرگ شود (سعدی،) جوجه را آخر پاییز میشمرند، داستان به شکار رفتن شیر و روباه و الاغ (مولوی،) داستان منجم (عبید زاکانی،) گربه دستاش به گوشت نمیرسید...، جیک جیک مستونات بود یاد زمستونات بود؟ و نمونههای پر شمار دیگر از این جملهاند. نمونههایی که به عقیدهی من میتوانند دستمایهی یک تحقیق اسطقسدار دربارهی تاثیر ازوپ در ادبیات فارسی باشند.
غور در پیامهای اخلاقی حکایتهای ازوپ نشان میدهد که شالودهی اخلاقی و رفتاری انسان طی هزارهها تغییر چندانی نکرده و اصول اخلاقی تقریبن ثابتاند. هنوز هم انسانها کبر و نخوت و طمع و حسادت و دزدی و دروغگویی را ناپسند میدانند و دعوت به آیندهنگری و نیکی و صداقت و قناعت میکنند. به هماین دلیل است که داستانهای ازوپ هنوز کهنه نشدهاند و طراوت و جذابیتشان را حفظ کردهاند. پیام ازوپ همآن پیامیست که پیامبران ادیان گوناگون در سدههای بعد برای انسان به ارمغان آوردند.
اگر کسی میخواهد ادبیات جهان و یا ادبیات کلاسیک ایران را بهطور حرفهای بخواند و بشناسد، لزومن باید حکایتهای ازوپ را خوانده باشد. دیگر دوستداران ادبیات هم حیف است که لذت خواندن شماری از زیباترین داستانهای عالم را از خود دریغ کنند.
حکایتهای ازوپ به دفعات و در قالبهای مختلف به فارسی ترجمه شده اما از این میان ترجمهی «همایون پاشا صفوی» که نشر «هرمس» آنرا منتشر کرده پیشنهاد قابل دفاعیست.
«حکایتهای ازوپ» گنجینهای شیرین از همهی پندهای اخلاقی تلخ است!
هنوز مشترک فید کتابلاگ نیستید؟!